پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد
ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
دل به دریا زد و دل از او کند
گرچه این عشق شعلهور شده بود
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد