او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
سنگها آینهها نام تو را میخوانند
اهل دل، اهل صفا، نام تو را میخوانند...
اهل دل را شد نصیب از لطف جانان، اعتکاف
فیض حق باشد برای هر مسلمان، اعتکاف
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد
باز گویا هوای دل ابریست
باز درهای آسمان باز است