نشان در بینشانیهاست، پس عاشق نشان دارد
شهید عشق هر کس شد مکانی لامکان دارد
کودکی سوخت در آتش به فغان، هیچ نگفت
مادری ساخت به اندوه نهان، هیچ نگفت
بیسایه مرا آن نور، با خویش کجا میبرد
بیپرسش و بیپاسخ، میرفت و مرا میبرد
بیمرگ سواران شب حادثههایید
خورشیدنگاهید و در آفاق رهایید
قرآن که کلام وحده الا هوست
آرامش جان، شفای دلها، در اوست
میداد نسيم سحری بوی تنت را
از باد شنيدم خبر آمدنت را
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما
کاش از جنس جنون، بال و پری بود مرا
مثل سیمرغ از اینجا سفری بود مرا