به همین زودی از این دشت سپیدار بروید
یا لثارات حسین از لب نیزار بروید
سلمان! تو نیستی و ابوذر نمانده است
عمار نیست، مالک اشتر نمانده است
با خودش میبرد این قافله را سر به کجاها
و به دنبال خودش این همه لشکر به کجاها
نشان در بینشانیهاست، پس عاشق نشان دارد
شهید عشق هر کس شد مکانی لامکان دارد
تا برویم ریشهای چون تاک میخواهم که هست
نور میخواهم که هستی خاک میخواهم که هست
هر سو شعاع گنبد ماه تمام توست
در کوه و در درخت، شکوه قیام توست
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما
خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی