ما بهر ولای تو خریدیم بلا را
یک لحظه کشیدیم به آتش یمِ «لا» را
کوفه میدان نبرد و سرِ نی سنگر توست
علمِ نصرِ خدا تا صف محشر، سر توست
نشان در بینشانیهاست، پس عاشق نشان دارد
شهید عشق هر کس شد مکانی لامکان دارد
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما