مهمون از راه اومده شهر شده آماده
بازم امشب تو حرم غلغله و فریاده
چون کوفه که چهرهای پر از غم دارد
این سینه، دلی شکسته را کم دارد
تا از دل ابر تیره بیرون نشوید
چون ماه چراغ راه گردون نشوید
بازآ که غم زمانه از دل برود
خواب از سر روزگار غافل برود
نشان در بینشانیهاست، پس عاشق نشان دارد
شهید عشق هر کس شد مکانی لامکان دارد
یک کوه رشید دادهام ای مردم!
یک باغ امید دادهام ای مردم!
خوش باد دوباره یادی از جنگ شدهست
دریاچۀ خاطرات خونرنگ شدهست
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما
هرچند ز غربتت گزند آمده بود
زخمت به روانِ دردمند آمده بود
چون آينه، چشم خود گشودن بد نيست
گرد از دل بيچاره زدودن بد نيست