داشت میرفت لب چشمه سواری با دست
دشت لبریز عطش بود، عطش... اما دست...
او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
نشان در بینشانیهاست، پس عاشق نشان دارد
شهید عشق هر کس شد مکانی لامکان دارد
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما