صلاة ظهر شد، ای عاشقان! اذان بدهید
به شوق سجده، به شمشیر خود امان بدهید
اول دفتر به نام خالق اکبر
آنکه سِزَد نام او در اولِ دفتر
نشان در بینشانیهاست، پس عاشق نشان دارد
شهید عشق هر کس شد مکانی لامکان دارد
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما
اشکها! فصل تماشاست امانم بدهید
شوقِ آیینه به چشم نگرانم بدهید