مرا از حلقۀ غمها رها کن
مرا از بند ماتمها رها کن
تا برویم ریشهای چون تاک میخواهم که هست
نور میخواهم که هستی خاک میخواهم که هست
همیشه خاک پای همسفرهاست
سرش بر شانۀ خونینجگرهاست
شروع نامهام نامی کریم است
که بسمالله الرحمن الرحیم است
مرا بنویس باران، تا ببارم
یکی از داغداران... تا ببارم
قیامت غم تو کمتر از قیامت نیست
در این بلا، منِ غمدیده را سلامت نیست
نه پاره پاره پاره پیکرت را
نه حتّی مشتی از خاکسترت را
خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی