او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
قندیل و شمعدان و چراغان
آیینه و بلور و کبوتر
شروع نامهام نامی کریم است
که بسمالله الرحمن الرحیم است
قیامت غم تو کمتر از قیامت نیست
در این بلا، منِ غمدیده را سلامت نیست
کوه آهسته گام برمیداشت
پیکر آفتاب بر دوشش
تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟
از تو ننویسم و هربار پشیمان باشم؟
جاده ماندهست و من و اين سر باقى مانده
رمقی نيست در اين پيکر باقى مانده