سرچشمۀ فیض، روح ربانی تو
دریای فتوت، دل طوفانی تو
همیشه سفرهاش وا بود با ما مهربانی کرد
هزاران بار آزردیمش اما مهربانی کرد
صبحی دگر میآید ای شب زندهداران
از قلههای پر غبار روزگاران
آتش: شده از خجالت روی تو آب
خانه: شده بعد رفتن تو بیخواب
کس چون تو طریق پاکبازی نگرفت
با زخم نشان سرفرازی نگرفت
این همه آیینگی از انعکاس آه کیست؟
چشمهها در رودرود غصۀ جانکاه کیست؟
بر خاکی از اندوه و غربت سر نهادهست
بر نیزهٔ تنهایی خود تکیه دادهست
شوریده سری که شرح ایمان میکرد
هفتاد و دو فصلِ سرخ عنوان میکرد
عالم همه خاک کربلا بایدمان
پیوسته به لب، خدا خدا! بایدمان