سرچشمۀ فیض، روح ربانی تو
دریای فتوت، دل طوفانی تو
جمعه برای غربت من روز دیگریست
با من عجیب دغدغۀ گریهآوریست
صبحی دگر میآید ای شب زندهداران
از قلههای پر غبار روزگاران
کس چون تو طریق پاکبازی نگرفت
با زخم نشان سرفرازی نگرفت
شوریده سری که شرح ایمان میکرد
هفتاد و دو فصلِ سرخ عنوان میکرد
عالم همه خاک کربلا بایدمان
پیوسته به لب، خدا خدا! بایدمان