سرچشمۀ فیض، روح ربانی تو
دریای فتوت، دل طوفانی تو
سبزیم که از نسل بهاران هستیم
پاکیم که از تبار یاران هستیم
صبحی دگر میآید ای شب زندهداران
از قلههای پر غبار روزگاران
اینان که ز عرصۀ بلا میگذرند
با زمزمۀ سرود «لا» میگذرند
کس چون تو طریق پاکبازی نگرفت
با زخم نشان سرفرازی نگرفت
از خیل دلاوران گسستن نتوان
با روح خدا عهد شکستن نتوان
شوریده سری که شرح ایمان میکرد
هفتاد و دو فصلِ سرخ عنوان میکرد
عالم همه خاک کربلا بایدمان
پیوسته به لب، خدا خدا! بایدمان