سرچشمۀ فیض، روح ربانی تو
دریای فتوت، دل طوفانی تو
صبحی دگر میآید ای شب زندهداران
از قلههای پر غبار روزگاران
با گام تو راه عشق، آغاز شود
شب با نفس سپیده دمساز شود
کس چون تو طریق پاکبازی نگرفت
با زخم نشان سرفرازی نگرفت
شوریده سری که شرح ایمان میکرد
هفتاد و دو فصلِ سرخ عنوان میکرد
عالم همه خاک کربلا بایدمان
پیوسته به لب، خدا خدا! بایدمان
هلا روز و شب فانی چشم تو
دلم شد چراغانی چشم تو