آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
رسیدی و پر و بال فرشتهها وا شد
شب از کرانۀ هستی گذشت و فردا شد
گاهگاهی به نگاهی دل ما را دریاب
جان به لب آمده از درد، خدا را، دریاب
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
در کربلا شد آنچه شد و کس گمان نداشت
هرگز فلک به یاد، چنین داستان نداشت
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟