ای لحظهبهلحظه در تماشای همه
دیروزی و امروزی و فردای همه
ای کاش مرا گلایه از بخت نبود
یک لحظه خیالم از خودم تخت نبود
دری که بین تو و دشمن است خیبر نیست
وگرنه مثل علی هیچکس دلاور نیست
پیش چشمم تو را سر بریدند
دستهایم ولی بیرمق بود
بهار آسمان چارمینی
غریب امّا، امامت را نگینی
چشم همه چشمههای جوشان به خداست
باران، اثر نگاه دهقان به خداست
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست
با هر نفسم به یاد او افتادم
دنیا همه رفت و او نرفت از یادم