او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
اول دفتر به نام خالق اکبر
آنکه سِزَد نام او در اولِ دفتر
پیش چشمم تو را سر بریدند
دستهایم ولی بیرمق بود
بهار آسمان چارمینی
غریب امّا، امامت را نگینی
تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟
از تو ننویسم و هربار پشیمان باشم؟