هان این نفس شمرده را قطع کنید
آری سر دلسپرده را قطع کنید
او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
اگر خدا به زمین مدینه جان میداد
و یا به آن در و دیوارها دهان میداد
تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟
از تو ننویسم و هربار پشیمان باشم؟