آن را که ز دردِ دینش افسونی هست
در یاد حسین، داغ مدفونی هست
خبر رسید که در بند، جاودان شدهای
ز هر کرانه گذشتی و بیکران شدهای
خاموش ولی غرق ترنّم بودی
در خلسۀ عاشقانهات گُم بودی
مسافری که همیشه سر سفر دارد
برای همسفران حکم یک پدر دارد
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد