ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند