از علم شود مرد خدا حقبینتر
عطر نفسش ز باغِ گل رنگینتر
آنان که به کار عشق، بودند استاد
کردند «ز دست دیده و دل فریاد»
با شمعِ گمان، به صبح ایمان نرسد
بیجوششِ جان، به کوی جانان نرسد
دل بر دو سه دم گرمی بازار مبند
امید به هیچ کس به جز یار مبند
هر چند دعای عاشقان پر دارد
زیباییِ پرواز کبوتر دارد
جامی بزن از می طَهور صلوات
فیضی ببر از فیض حضور صلوت
ای آن که به لب نشانده لبخندی را
بشنو ز امام مهربان، پندی را
خورشید هدایت و حیات است امام
سرچشمۀ فیض و برکات است امام
خواهی که تو را عشق به منزل ببرد
کشتیِ تو را خدا به ساحل ببرد
آقا! پدرم! برادرم! مولایم!
هر روز به شوق دیدنت میآیم
تا قسمت ماست برگ برگ افتادن
چون غنچه ز بارش تگرگ افتادن
سرچشمۀ فیض، آرزو کن به دعا
تحصیل امید و آبرو کن به دعا