ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
با اشک تو رودها درآمیختهاند
از شور تو محشری بر انگیختهاند
به دست غیر مبادا امیدواری ما
نیامدهست به جز ما کسی به یاری ما
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام
من و این داغ در تکرار مانده
من و این آتش بیدار مانده