او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است