او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
الهی سینهای ده آتش افروز
در آن سینه دلی، وآن دل همه سوز
به نام چاشنیبخش زبانها
حلاوتسنج معنی در بیانها...
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد