چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد