ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام