ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
این آفتاب مشرقی بیکسوف را
ای ماه! سجده آر و بسوزان خسوف را
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام