ای کاش که در بند نگاهش باشیم
دلسوختۀ آتش آهش باشیم
همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
ما گرم نماز با دلی آسوده
او خفته به خاکِ جبهه خونآلوده
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر