به همین زودی از این دشت سپیدار بروید
یا لثارات حسین از لب نیزار بروید
سلمان! تو نیستی و ابوذر نمانده است
عمار نیست، مالک اشتر نمانده است
با خودش میبرد این قافله را سر به کجاها
و به دنبال خودش این همه لشکر به کجاها
چون کوفه که چهرهای پر از غم دارد
این سینه، دلی شکسته را کم دارد
هر سو شعاع گنبد ماه تمام توست
در کوه و در درخت، شکوه قیام توست
چون آينه، چشم خود گشودن بد نيست
گرد از دل بيچاره زدودن بد نيست