مرد خرمافروش در زندان، راوی سرنوشت مختار است
حرفهایی شنیدنی دارد، سخنانش کلید اسرار است
آخر ای مردم! ما هم عتباتی داریم
کربلایی داریم، آب فراتی داریم
طبع و سخن و لوح و قلم گشته گهربار
در مدح گل باغ علی، میثم تمار
چون نخل، در ایستادگی، خفتن توست
دل مشتری شیوۀ دُرّ سفتن توست
به تمنای طلوع تو جهان، چشم به راه
به امید قدمت، کون و مکان چشم به راه