او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
آخر ای مردم! ما هم عتباتی داریم
کربلایی داریم، آب فراتی داریم
تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟
از تو ننویسم و هربار پشیمان باشم؟
به تمنای طلوع تو جهان، چشم به راه
به امید قدمت، کون و مکان چشم به راه