گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
تا گلو گریه کند، بُغض فراهم شده است
چشمها بس که مُطَهَّر شده، زمزم شده است
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
تن خاكی چه تصور ز دل و جان دارد؟
مگر این راه پر از حادثه پایان دارد؟
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند
آن شب میان هالهای از ابر و دود رفت
روشنترین ستارهٔ صبح وجود رفت