ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
تن خاكی چه تصور ز دل و جان دارد؟
مگر این راه پر از حادثه پایان دارد؟
آن شب میان هالهای از ابر و دود رفت
روشنترین ستارهٔ صبح وجود رفت
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند