ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
این سخن کم نیست دنیا صبحگاهی بیش نیست
شهر پرآشوبِ امکان، کوچهراهی بیش نیست
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام