از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم
این آفتاب مشرقی بیکسوف را
ای ماه! سجده آر و بسوزان خسوف را
با هم صدا کردند ماتمهای عالم را
وقتی جدا کردند همدمهای عالم را
مالک رسیده است به آن خیمۀ سیاه
تنها سه چار گام...نه... این گام آخر است!
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادۀ سهشنبه شب قم شروع شد
هنوز اسیر سکوت تواند زندانها
و پایبند نگاهت دل نگهبانها
دری که بین تو و دشمن است خیبر نیست
وگرنه مثل علی هیچکس دلاور نیست
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست
امام رو به رهایی عمامه روی زمین
قیامتی شد ـ بعد از اقامه ـ روی زمین