وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
دری که بین تو و دشمن است خیبر نیست
وگرنه مثل علی هیچکس دلاور نیست
هیچ کس نشناخت دردا! درد پنهان علی
چون کبوتر ماند در چاه شب افغان علی
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست