ای عشق! کاری کن که درماندند درمانها
برگرد و برگردان حقیقت را به ایمانها
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
دری که بین تو و دشمن است خیبر نیست
وگرنه مثل علی هیچکس دلاور نیست
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست