حشمت از سلطان و راحت از فقیر بینواست
چتر از طاووس، لیک اوج سعادت از هُماست
اگر عاصی، اگر مجرم، اگر بیدین، اگر مستم
به محشر کی گذارد دامن عفوت تهی دستم؟
مژده باد ای دل که اینک میرسد ماه صیام
دارد از حق بهر امّید گنهکاران پیام
ای نام دلگشای تو عنوان کارها
خاک در تو، آب رخِ اعتبارها
تا باد مرکبیست برای پیام تو
با هر درخت زمزمهوار است نام تو
تو قلّهنشین بام خوبیهایی
تنها نه نشان که نام خوبیهایی
ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
فریاد اگرچه در تو پنهان بودهست
خورشید تکلّمت فروزان بودهست