گریه بود اولین صدا، آری!
روز اول که چشم وا کردیم
رفتی و این ماجرا را تا فصل آخر ندیدی
عبّاس من! دیدی امّا مانند خواهر ندیدی
دستی كه طرح چشم تو را مست میكشید
صد آسمان ستاره از آن دست میكشید
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی
هرچند، نامِ نیک، فراوان شنیدهایم
نامی، به با شکوهی زینب، ندیدهایم
سوارِ گمشده را از میان راه گرفتی
چه ساده صید خودت را به یک نگاه گرفتی