ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
ای پاسخ بیچون و چرای همۀ ما
اکنون تویی و مسألههای همۀ ما
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی