گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
ای بحر! ببین خشکی آن لبها را
ای آب! در آتش منشان سقا را
آنکه با مرگِ خود احیای فضیلت میخواست
زندگی را همه در سایۀ عزّت میخواست
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی