این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است؟
آسمان زیر سُم مرکب او حیران است
پروانه شد تا شعلهور سازد پرش را
پیچید در شوق شهادت باورش را
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی
این جوان کیست كه گل صورت از او دزدیدهست؟
سیزده بار زمین دور قدش گردیدهست