ای نگاهت امتدادِ سورۀ یاسین شده
با حضورت ماه بهمن، صبح فروردین شده
امشب ز غم تو آسمان بیماه است
چشم و دل ما قرین اشک و آه است
به لحظه لحظۀ دوری، به هجر یار قسم
به دیر پایی شبهای انتظار قسم
غریبه! آی جانم را ندیدی؟
مه هفت آسمانم را ندیدی؟
کاش در باران سنگ فتنه بر دیوار و در
سینۀ آیینه را میشد سپر دیوار و در
این چه خروشیست؟ این چه معمّاست؟
در صدف دل، محشر عظماست
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی
در کوچه، راه خانۀ خود گم نمیکنی
از تب پُری، اگرچه تلاطم نمیکنی