ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم