غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
دستی كه طرح چشم تو را مست میكشید
صد آسمان ستاره از آن دست میكشید
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد