ای کاش فراغتی فراهم میشد
از وسعت دردهای تو کم میشد
در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
تشنگان را سحاب پیدا شد
رحمت بیحساب پیدا شد
صبحی گره از زمانه وا خواهد شد
راز شب تار، برملا خواهد شد
مدینه حسینت کجا میرود؟
اگر میرود، شب چرا میرود؟
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد