چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
تا برویم ریشهای چون تاک میخواهم که هست
نور میخواهم که هستی خاک میخواهم که هست
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
نفسی به خون جگر زدم، که لبی به مرثیه وا کنم
به ضریحِ گمشده سر نهم، شبِ خویش وقف دعا کنم
خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی