گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
سر نهادیم به سودای کسی کاین سر از اوست
نه همین سر که تن و جان و جهان یکسر از اوست...
فرخنده پیکریست که سر در هوای توست
فرخندهتر سریست که بر خاک پای توست
گر بسوزیم به آتش همه گویند سزاست
در خور جورم و از فضل توام چشم عطاست
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را
لطف تو گرفت از من بیچاره امان را
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند