گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند