گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
تشنگان را سحاب پیدا شد
رحمت بیحساب پیدا شد
عشق، هر روز به تکرار تو برمیخیزد
اشک، هر صبح به دیدار تو برمیخیزد
پرده برمیدارد امشب، آفتاب از نیزهها
میدمد یک آسمان خورشید ناب از نیزهها
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
مدینه حسینت کجا میرود؟
اگر میرود، شب چرا میرود؟
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند
شبی نشستم و گفتم دو خط دعا بنویسم
دعا به نیت دفع قضا بلا بنویسم